« بسم الله الرحمن الرحیم »
دیشب تو را مکررا دیدم
در خواب
کنار جاده ایستاده بودی
هر چه جلو می رفتم باز هم تو بودی
دیشب که هوا روشن بود . . .
نمیدانم
شاید مسیر توست این صفحه از « قرآن » که خواندم
دیشب
با کسی صحبت می کردی که من نمی دیدمش
حرف هایی می زدی که من نمی شنیدمش
یادم نیست
کجا می رفتم
کدام جاده بود
و چه کسی کنارم بود که با هیجان و مدام به او میگفتم :
نگاه کن ! حاج همت است !
اما ماه را خوب به خاطر می آورم . . .
آخرین نظرات